صفای اشـــــــــــک ، وفای غـــــــــــــــــم


عشق و جنون

عشق



ادامه مطلب

چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:داستان ,عشق,داستان عاشق ,جنون,

|
 

زبانم در دهانم باز بسته است

نمیدانم چه میخواهم بگویم زبانم در دهانم باز بسته است در تنگ قفس باز است و افسوس که بال مرغ آوازم شکسته است نمیدانم چه میخواهم بگویم غمی در استخوانم می گدازد خیال نا شناسی آشنا رنگ گهی می سوزدم گه می نوازد پریشان سایه ای آشفته آهنگ ز مغزم می تراود گیج و گمراه چو روح خوابگردی مات و مدهوش که بی سامان به ره افتاد شبانگاه درون سینه ام دردیست خونبار که همچون گریه می گیرد گلویم غمی آشفته دردی گریه آلود نمیدانم چه میخواهم بگویم ماندنت آسان بود رفتنت آسانتر من خواستم که بمانی و تو گفتی هرگز! دل من جای دگر در تپش است!! نه توانم و نه خواهم که بمانم باتو.. دوسه لحظه با آه غرق در اندیشه ی فردای سیاه به تو من خیره شدم در شب سرد و زمستانیه چشمان سیاهت گشتم تا ببینم اثری مانده از آن آتش عشق؟ که مرا سوخت و خاکستر کرد؟! نبود!هیچ نبود..هیچ نبود... آن همه آتش و عشق زاده ی پاک خیال من بود!! راستی؟!! شیشه ی سرد دو چشمت و سکوت پاسخم را دادند: مطمئنا...راستی!! به تو گفتم حالا.. میتوانی بروی!! و قدم برداشتم... رد شدم از همه اوهام و خیالات قشنگ... (قطره اشکی آرام ریخت بر گونه ی خاک...) خواستم ؛تا بمانم بی تو... رو به فردای دگر

جمعه 25 فروردين 1391برچسب:داستان , عشق, ,

|
 

دلم را شکستی . . .

دلم را شكستي…

 

 

 



ادامه مطلب

چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:داستان,

|
 

قدرت کلام


روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید . روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود.او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و...
آنجا را ترک کرد. عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که ان تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی ان چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد:چیز خاص و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد: 
امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم  !!!!!


یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:داستان,

|
 

زن و مرد

مرد از راه می رسه
ناراحت و عبوس
زن:چی شده؟
مرد:هیچی  ( و در دل از خدا می خواد که زنش بی خیال شه و بره پی کارش )
زن حرف مرد رو باور نمی کنه: یه چیزیت هست.بگو!
مرد برای اینکه اثبات کنه راست می گه ....

لبخند می زنه
زن اما "می فهمه"مرد دروغ میگه:راستشو بگو یه چیزیت هست
تلفن زنگ می زنه
دوست زن پشت خطه
ازش می خواد حاضر شه تا با هم برن استخر. از صبح قرارشو گذاشتن
مرد در دلش خدا خدا می کنه که زن زودتر بره
زن خطاب به دوستش: متاسفم عزیزم.جدا متاسفم که بدقولی می کنم.شوهرم ناراحته و نمی تونم تنهاش بذارم!
مرد داغون می شه
"می خواست تنها باشه"
...............................................................................
مرد از راه می رسه
زن ناراحت و عبوسه
مرد:چی شده؟
زن:هیچی ( و در دل از خدا می خواد که شوهرش برای فهمیدن مساله اصرار کنه و نازشو بکشه)
مرد حرف زن رو باور می کنه و می ره پی کارش
زن برای اینکه اثبات کنه دروغ می گه  دو قطره اشک می ریزه
مرد اما باز هم "نمی فهمه"زن دروغ میگه.
تلفن زنگ می زنه
دوست مرد پشت خطه
ازش می خواد حاضر شه تا با هم برن استخر. از صبح قرارشو گذاشتن
( زن در دلش خدا خدا می کنه که  مرد نره  )
مرد خطاب به دوستش: الان راه می افتم!
زن داغون می شه
"نمی خواست تنها باشه"
.............................................................................
و این داستان سال  های سال ادامه داشت و زن ومرد در کمال خوشبختی  و تفاهم در کنار هم روزگار گذراندند....


یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:داستان,

|
 

وعده


پادشاهى در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت سرباز پیرى را دید که با لباسى اندک در سرما نگهبانى مى‌داد.
از او پرسید: آیا سردت نیست؟
نگهبان پیر گفت: چرا اى پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم.
پادشاه گفت:....

من الان داخل قصر مى‌روم و مى‌گویم یکى از لباس‌هاى گرم مرا برایت بیاورند.
نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعده‌اش را فراموش کرد.
صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالى قصر پیدا کردند، در حالى که در کنارش با خطى ناخوانا نوشته بود:
اى پادشاه من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل مى‌کردم اما وعده لباس گرم تو مرا از پاى درآورد!


یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:داستان,

|
 

عــــــــــــــــتشـــــــــــــــــــــــــــــــــــق

داستان پسر عاشق

پسری یه دختری رو که توی یه سی دی فروشی کار می کرد، خیلی دوست داشت.

اما به دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت.

هر روز به اون فروشگاه می رفت و یک سی دی می خرید فقط بخاطر صحبت کردن با او.

بعد از یک ماه پسرک مرد.

وقتی دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت، مادر پسرک گفت: که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد.

دخترک دید که تمامی سی دی ها باز نشده.

دخترک گریه کرد و گریه کرد تا مرد.

میدونی چرا گریه می کرد؟

چون تمام نامه های عاشقانه اش رو توی جعبه سی دی میگذاشت و به پسرک میداد.

یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:داستان,

|
 


به وبلاگ یه مرد عاشق خوش آمدید. امیدوارم مطالبی که میذارم ، رضایت شما دوستان رو به همراه داشته باشه .

نازترین عکسهای ایرانی

 

pc
sms
Dastan

 

حمـیـــــد رضـــا

 

مهر 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
اسفند 1390
بهمن 1390
اسفند 1389

 

عشــــــــــــــق ...
کـُجـا پـنـاه بـــرم ؟
غمگینم @@@
حکـــــایت آن درخـــت !
دلـــــــــــم شـــــــکســـــــته
آرزو دارمـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
انتخــــــــــــــــــــــــــاب
چی بگــــــــــــــــــــــم !!!
دلم برایت تنگ است !!!
خدایــــــــــــــــــــــــا !!!
دلم گرفــــــــــــــته
دلم گرفــــــــــــــــــته
یـــــــه روز میـــــــاد !!!
عاشقانه
امتحان عشق !!!!!!!
عــــــــــکس Love
متن های زیبا و عاشقانه
اس ام اس عاشقانه تیر ماه
LOVE !
اس ام اس خرداد 91 سری جدید

 


دلـم گرفتــه...دلــم عجیــب گرفتــه...خیــال خـواب نــدارم
بلکــــــــــلاو
کاش یه کم بارون بگیره
هفت شهر عشق
زیبای وحشی
آهنگفا
دنیای فناوری
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

 

mz
آندروید
اخبارتازه فناوری اطلاعات
mofid
کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
الوقلیون

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

 

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 130
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 130
بازدید ماه : 284
بازدید کل : 14061
تعداد مطالب : 99
تعداد نظرات : 33
تعداد آنلاین : 1



دریافت همین آهنگ

.: Weblog Themes By www.NazTarin.Com :.


--->