صفای اشـــــــــــک ، وفای غـــــــــــــــــم


عشــــــــــــــق ...


 

اگر خیال داری دوستم بداری همینک دوستم

                 بدار

          اکنون که زنده ام...

           صبر نکن تا بمیرم...

بدان که آنوقت هرگز صدایت به گوشم نخواه

                 رسید

   ومجبور می شوی حرف های نا گفته قلب

      ساده ات را در فراسوی یه مشت

           خاکسترسرد پنهان کنی

پس اگرذره ای عشق من در دلت ماوا دارد

    اگر دوستم داری بگذار زنده بمانم


خیلی دوستت دارم

 

 

 



یک شنبه 30 مهر 1391برچسب:عشق ,,

|
 

کـُجـا پـنـاه بـــرم ؟

کـُجـا پـنـاه بـــرم ؟

دسـت هــای تـو دورنـد

و خـُدایـان

جـبـار تــر از هـمـیشـه

قـهـار تــر از هـمـیشـه

بـرنـشسـتـه انـد بـر سکـوی مـسخ بـاورهــا

خیـره سـری خـُدایـان را

چـگـونـه بـرتـابـم

وقـتـی تـو نـیـستـی

ای یـــار

ای پـنـاه  همـیـشـه !


دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:عاشقانه,

|
 

غمگینم @@@

هر که آید گوید:
   گریه کن، تسکین است
      گریه آرام دل غمگین است

چند سالی است که من می گریم
در پی تسکینم

ولی ای کاش کسی می دانست
چند دریا
                                                                                     بین ما فاصله است
                                                                                            من و آرام دل غمگینم


دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:عاشقانه ,

|
 

حکـــــایت آن درخـــت !

در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند:« فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند» عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند. ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت:« ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!» عابد گفت:« نه، بریدن درخت اولویت دارد» مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند.

عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست. ابلیس در این میان گفت:

«دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛ با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است»؛ عابد با خود گفت :« راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم» و برگشت.

بامداد دیگر روز، دو دینار دید و بر گرفت. روز دوم دو دینار دید و برگرفت. روز سوم هیچ نبود. خشمگین شد و تبر برگرفت. باز در همان نقطه، ابلیس پیش آمد و گفت:«کجا؟» عابد گفت:«تا آن درخت برکنم»؛ گفت«دروغ است، به خدا هرگز نتوانی کند» در جنگ آمدند. ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست! عابد گفت: « دست بدار تا برگردم. اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟»

ابلیس گفت:« آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس کار برای خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد؛ ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی»



چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:داستان آموزنده ,

|
 

دلـــــــــــم شـــــــکســـــــته

Avazak_ir-Fantasy172.jpg

 

 

 

 

 


یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:عکس ,

|
 

آرزو دارمـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

عکس هایی از لحظات عاشقانه انتظار

 

 

 

tyhy

 

 

 


شنبه 24 تير 1391برچسب:عکس عاشقانه , عکس,

|
 

انتخــــــــــــــــــــــــــاب

درگیر رویای توام                                        منو دوباره خواب کن

دنیا اگر تنهام گذاشت                                  تو منو انتخاب کن

دلت از آرزوی من                                        انگار بی خبر نبود         

حتی تو تصمیم های من                             چشمات بی اثر نبود

خواستم بهت چیزی نگم                             تا با چشام خواهش کنم

در را بستم روت                                         تا احساس آرامش کنم

باور نمیکنم ولی                                         انگار غرور من شکست

اگر دلت میخواد بری                                    اصرار من بی فایدست

هر کاری میکنه دلم                                     تا بغضمو پنهون کنه     

چی می تونه فکر تورو                                از سر من بیرون کنه

یا داغ رو دلم بزار                                         یا که از عشقت کم نکن

تمام تو سهم منه                                        یکم قانع ام نکن

خواستم بهت چیزی نگن                             تا با چشام خواهش کنم

در را بستم روت                                          تا احساس آرامش کنم

باور نمیکنم ولی                                          انگار غرور من شکست

اگر دلت میخواد بری                                     اصرار من بی فایدست


جمعه 23 تير 1391برچسب:شادمهر,انتخاب,متن زیبا,

|
 

چی بگــــــــــــــــــــــم !!!

 

 

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

armaghan72.blogfa.com

 

 

 

 


جمعه 23 تير 1391برچسب:عکس,عاشق,عکس عاشقانه,,

|
 

دلم برایت تنگ است !!!

جدایی

 

 

خوبم:

چشم‌هایم را می‌بندم،

زمان را متوقف می‌کنم،

مسافت ها رو از بین می‌برم،

و تو را تا ابد در آغوش می‌گیرم.

دلم برای آغوش گرمت تنگ است...

 


جمعه 23 تير 1391برچسب:عاشقم,

|
 

خدایــــــــــــــــــــــــا !!!

 

 

 

 

گاهي اوقات تو زندگي به يه دو راهي ميرسي

هر چي فكر ميكني

 هر چي مطالعه ميكني

 با هر كي مشورت ميكنی

 بازم نميدوني كدوم يكي رو انتخاب كني و اين سخت ترين انتخابه

 اينجاست كه فقط بايد خدا دستمونو بگيره تا در انتخابمون اشتباه نكنيم.

خدایا خودت رو از من نگیر...


جمعه 23 تير 1391برچسب:خدا ,

|
 

دلم گرفــــــــــــــته

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


شنبه 17 تير 1391برچسب:عکس , عاشقانه , دلم گرفته ,

|
 

دلم گرفــــــــــــــــــته

 

 

دلم گرفت ای هم نفس
پرم شکست تو این قفس
تو این غبار. تو این سکوت
چه بی صدا. نفس نفس

از این نامهربونی ها
دارم از غصه می میرم
رفیق روز تنهایی.
یه روز دستاتو می گیرم

تو این شب گریه می تونی
پناه هق هقم باشی
تو ای همزاد همخونه
چی میشه عاشقم باشی؟

دوباره من دوباره تو
دوباره عشق. دوباره ما

دو هم نفس. دو هم زبون
دو همسفر. دو همصدا

تو ای پایان تنهایی
پناه آخر من باش
تو این شب مرگی پاییز.
بهار باور من باش

بذار با مشرق چشمات.
شبم روشنترین باشه
میخوام آیینه خونه
با چشمات همنشین باشه


شنبه 17 تير 1391برچسب:دلم گرفته,

|
 

یـــــــه روز میـــــــاد !!!

 

aks ehsasi (51)

 

یک نفر میاد که من منتظر دیدنشم
یک نفر میاد که من تشنه بوییدنشم
مثل یه معجزه اسمش تو کتابا اومده
تن اون شعرای عاشقانه گفتن بلده
خالی سفرمونو پر از شقایق میکنه
واسه موجهای سیاه دستا رو قایق میکنه

مثل یه معجزه اسمش تو کتابا اومده
تن اون شعرای عاشقانه گفتن بلده

همیشه غایب من زخمامو مرحم میذاره
همیشه غایب من گریه هامو دوست نداره
نکنه یه وقت نیاد صداش به دادم نرسه
ایینه ها سیا بشه کور بشه چشم ستاره

مثل یه معجزه اسمش تو کتابا اومده
تن اون شعرای عاشقانه گفتن بلده

خشم این پنچره خسته همیشه غایبه
کلید صندوق در بسته همیشه غایبه
نعره اسب سفید قصه مادر بزرگ
بهترین شعرای سر بسته همیشه غایبه

مثل یه معجزه اسمش تو کتابا اومده
تن اون شعرای عاشقانه گفتن بلده

مثل یه معجزه اسمش تو کتابا اومده
تن اون شعرای عاشقانه گفتن بلده

مثل یه معجزه اسمش تو کتابا اومده
تن اون شعرای عاشقانه گفتن بلده


چهار شنبه 14 تير 1391برچسب:عکس,عاشقانه,

|
 

عاشقانه

 

چقد خوبه که یاد تو هست هنوز
چقد یاد تو عاشقونه ست هنوز

چقد خوبه که قلبمو می بَری
به چند سکه این حالمو می خری
ببین باز دل من هوایی شده
ببین لحظه هام چه عالی شده
چشات اشکیه غرق شادی ..
خدا جون نگاش کن چه حالی شده

فقط من فقط تو فقط ما دوتایی
فقط عشق فقط عشق تموم شد جداییتو اون لحظه های بد لعنتی
همونجا که دیدم تو کم طاقتی
قسم خوردم اینو به جون خودت
نذارم بشی رنگ ناراحتی

فقط من فقط تو فقط ما دوتایی
فقط عشق فقط عشق تموم شد جدایی
فقط عشق


شنبه 3 تير 1391برچسب:عاشقانه,

|
 

امتحان عشق !!!!!!!

 


شنبه 3 تير 1391برچسب:داستان عاشقانه,

|
 

عــــــــــکس Love

del ava_73.jpg

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



ادامه مطلب

شنبه 27 خرداد 1391برچسب:عکس, عکس زیبا, عکس عاشقانه,

|
 

متن های زیبا و عاشقانه

 

 

 

 

 

 

متن های زیبا و عاشقانه

 

ديدی غزلی سرود؟
عاشق شده بود.
انگار خودش نبود
عاشق شده بود.
افتاد.شکست . زير
باران پوسيد
آدم که نکشته بود .
عاشق شده بود

 

عاشقانه

 

براي عشق تمنا كن ولي خار نشو. براي عشق قبول كن ولي غرورتت را از دست نده . براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو. براي عشق مثل شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه. براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشكن . براي عشق جون خودتو بده ولي جون كسي رو نگير . براي عشق وصال كن ولي فرار نكن . براي عشق زندگي كن ولي عاشقونه زندگي كن . براي عشق بمير ولي كسي رو نكش . براي عشق خودت باش ولي خوب باش

 

عاشقانه

 

هنگامي كه دري از خوشبختي به روي ما بسته ميشود ، دري ديگر باز مي شود ولي ما اغلب چنان به دربسته چشم مي دوزيم كه درهاي باز را نمي بينيم

 

عاشقانه


فراموش مکن تا باران نباشد رنگين کمان نيست تا تلخي نباشد
شيريني نيست و گاهي همين دشواري هاست که از ما انساني نيرومند تر و شايسته تر مي سازد خواهي ديد ، آ ري خورشيد بار ديگر درخشيدن آغاز مي کند

 

عاشقانه

 

يك بار خواب ديدن تو... به تمام عمر مي‌ارزد پس نگو... نگو که روياي دور از دسترس، خوش نيست... قبول ندارم گرچه به ظاهر جسم خسته است، ولي دل دريايست... تاب و توانش بيش از اينهاست. دوستت دارم و تاوان آن هرچه باشد

 

عاشقانه


براش بنويس دوستت دارم آخه مي دوني آدما گاهي اوقات خيلي زود حرفاشونو از ياد مي برن ولي يه نوشته , به اين سادگيا پاک شدني نيست . گرچه پاره کردن يک کاغذ از شکستن يک قلب هم ساده تره ولي تو بنويس .. تو ... بنويس

 

عاشقانه

 

تو را هيچگاه نمي توانم از زندگي ام پاک کنم چون تو پاک هستي مي توانم تو را خط خطي کنم که آن وقت در زندان خط هايم براي هميشه ماندگار ميشوي و وقتي که نيستي بي رنگي روزهايم را با مداد رنگي هاي يادت رنگ مي زنم

 

 


شنبه 27 خرداد 1391برچسب:متن عاشقانه,

|
 

اس ام اس عاشقانه تیر ماه


چــه زیبــاست وقتـی میفهمـی

کسـی زیــر ایـن گنــبد کبــود

انتظــارت را میـکشـــــد

چــه شیــــــرین اســـــت

طعــم پیامکی کــه میگـــوید :

" کجایـی" .....؟


*
 * * * * * * * * * * * * * * * *



ادامه مطلب

شنبه 27 خرداد 1391برچسب:اس ام اس ,sms,

|
 

LOVE !

چه ازدواج کرده باشید، چه نکرده باشید، باید این را بخوانید!

وقتی آن شب از سر کار به خانه برگشتم، همسرم داشت غذا را آماده می‌کرد، دست او را گرفتم و گفتم، باید چیزی را به تو بگویم. او نشست و به آرامی مشغول غذا خوردن شد. غم و ناراحتی توی چشمانش را خوب می‌دیدم.

یکدفعه نفهمیدم چطور دهانم را باز کردم. اما باید به او می‌گفتم که در ذهنم چه می‌گذرد. من طلاق می‌خواستم. به آرامی موضوع را مطرح کردم. به نظر نمی‌رسید که از حرفهایم ناراحت شده باشد، فقط به نرمی پرسید، چرا؟

از جواب دادن به سوالش سر باز زدم. این باعث شد عصبانی شود. ظرف غذایش را به کناری پرت کرد و سرم داد کشید، تو مرد نیستی! آن شب، دیگر اصلاً با هم حرف نزدیم. او گریه می‌کرد. می‌دانم دوست داشت بداند که چه بر سر زندگی‌اش آمده است. اما واقعاً نمی‌توانستم جواب قانع‌کننده‌ای به او بدهم. من دیگر دوستش نداشتم، فقط دلم برایش می‌سوخت.

با یک احساس گناه و عذاب وجدان عمیق، برگه طلاق را آماده کردم که در آن قید شده بود می‌تواند خانه، ماشین، و 30% از سهم کارخانه‌ام را بردارد. نگاهی به برگه‌ها انداخت و آن را ریز ریز پاره کرد. زنی که 10 سال زندگیش را با من گذرانده بود برایم به غریبه‌ای تبدیل شده بود. از اینکه وقت و انرژیش را برای من به هدر داده بود متاسف بودم اما واقعاً نمی‌توانستم به آن زندگی برگردم چون عاشق یک نفر دیگر شده بودم. آخر بلند بلند جلوی من گریه سر داد و این دقیقاً همان چیزی بود که انتظار داشتم ببینم. برای من گریه او نوعی رهایی بود. فکر طلاق که هفته‌ها بود ذهن من را به خود مشغول کرده بود، الان محکم‌تر و واضح‌تر شده بود.

روز بعد خیلی دیر به خانه برگشتم و دیدم که پشت میز نشسته و چیزی می‌نویسد. شام نخورده بودم اما مستقیم رفتم بخوابم و خیلی زود خوابم برد چون واقعاً بعد از گذراندن یک روز لذت بخش با معشوقه جدیدم خسته بودم. وقتی بیدار شدم، هنوز پشت میز مشغول نوشتن بود. توجهی نکردم و دوباره به خواب رفتم.
صبح روز بعد او شرایط طلاق خود را نوشته بود: هیچ چیزی از من نمی‌خواست و فقط یک ماه فرصت قبل از طلاق خواسته بود. او درخواست کرده بود که در آن یک ماه هر دوی ما تلاش کنیم یک زندگی نرمال داشته باشیم. دلایل او ساده بود: وقت امتحانات پسرمان بود و او نمی‌خواست که فکر او بخاطر مشکلات ما مغشوش شود.

برای من قابل قبول بود. اما یک چیز دیگر هم خواسته بود. او از من خواسته بود زمانی که او را در روز عروسی وارد اتاقمان کردم به یاد آورم. از من خواسته بود که در آن یک ماه هر روز او را بغل کرده و از اتاقمان به سمت در ورودی ببرم. فکر می‌کردم که دیوانه شده است. اما برای اینکه روزهای آخر با هم بودنمان قابل‌تحمل‌تر باشد، درخواست عجیبش را قبول کردم.

درمورد شرایط طلاق همسرم با معشوقه‌ام حرف زدم. بلند بلند خندید و گفت که خیلی عجیب است. و بعد با خنده و استهزا گفت که هر حقه‌ای هم که سوار کند باید بالاخره این طلاق را بپذیرد.

از زمانیکه طلاق را به طور علنی عنوان کرده بودم من و همسرم هیچ تماس جسمی با هم نداشتیم. وقتی روز اول او را بغل کردم تا از اتاق بیرون بیاورم هر دوی ما احساس خامی و تازه‌کاری داشتیم. پسرم به پشتم زد و گفت اوه بابا رو ببین مامان رو بغل کرده. اول او را از اتاق به نشیمن آورده و بعد از آنجا به سمت در ورودی بردم. حدود 10 متر او را در آغوشم داشتم. کمی ناراحت بودم. او را بیرون در خانه گذاشتم و او رفت که منتظر اتوبوس شود که به سر کار برود. من هم به تنهایی سوار ماشین شده و به سمت شرکت حرکت کردم.

در روز دوم هر دوی ما برخورد راحت‌تری داشتیم. به سینه من تکیه داد. می‌توانستم بوی عطری که به پیراهنش زده بود را حس کنم. فهمیدم که خیلی وقت است خوب به همسرم نگاه نکرده‌ام. فهمیدم که دیگر مثل قبل جوان نیست. چروک‌های ریزی روی صورتش افتاده بود و موهایش کمی سفید شده بود. یک دقیقه با خودم فکر کردم که من برای این زن چه کار کرده‌ام.

در روز چهارم وقتی او را بغل کرده و بلند کردم، احساس کردم حس صمیمیت بینمان برگشته است. این آن زنی بود که 10 سال زندگی خود را صرف من کرده بود. در روز پنجم و ششم فهمیدم که حس صمیمیت بینمان در حال رشد است. چیزی از این موضوع به معشوقه‌ام نگفتم. هر چه روزها جلوتر می‌رفتند، بغل کردن او برایم راحت‌تر می‌شد. این تمرین روزانه قوی‌ترم کرده بود!

یک روز داشت انتخاب می‌کرد چه لباسی تن کند. چند پیراهن را امتحان کرد اما لباس مناسبی پیدا نکرد. آه کشید و گفت که همه لباس‌هایم گشاد شده‌اند. یکدفعه فهمیدم که چقدر لاغر شده است، به همین خاطر بود که می‌توانستم اینقدر راحت‌تر بلندش کنم.

یکدفعه ضربه به من وارد شد. بخاطر همه این درد و غصه‌هاست که اینطور شده است. ناخودآگاه به سمتش رفته و سرش را لمس کردم.

همان لحظه پسرم وارد اتاق شد و گفت که بابا وقتش است که مامان را بغل کنی و بیرون بیاوری. برای او دیدن اینکه پدرش مادرش را بغل کرده و بیرون ببرد بخش مهمی از زندگیش شده بود. همسرم به پسرمان اشاره کرد که نزدیکتر شود و او را محکم در آغوش گرفت. صورتم را برگرداندم تا نگاه نکنم چون می‌ترسیدم در این لحظه آخر نظرم را تغییر دهم. بعد او را در آغوش گرفته و بلند کردم و از اتاق خواب بیرون آورده و به سمت در بردم. دستانش را خیلی طبیعی و نرم دور گردنم انداخته بود. من هم او را محکم در آغوش داشتم. درست مثل روز عروسیمان.

اما وزن سبک‌تر او باعث ناراحتیم شد. در روز آخر، وقتی او را در آغوشم گرفتم به سختی می‌توانستم یک قدم بردارم. پسرم به مدرسه رفته بود. محکم بغلش کردن و گفتم، واقعاً نفهمیده بودم که زندگیمان صمیمیت کم دارد. سریع سوار ماشین شدم و به سمت شرکت حرکت کردم. وقتی رسیدم حتی در ماشین را هم قفل نکردم. می‌ترسیدم هر تاخیری نظرم را تغییر دهد. از پله‌ها بالا رفتم. معشوقه‌ام که منشی‌ام هم بود در را به رویم باز کرد و به او گفتم که متاسفم، دیگر نمی‌خواهم طلاق بگیرم.

او نگاهی به من انداخت، تعجب کرده بود، دستش را روی پیشانی‌ام گذاشت و گفت تب داری؟ دستش را از روی صورتم کشیدم. گفتم متاسفم. من نمی‌خواهم طلاق بگیرم. زندگی زناشویی من احتمالاً به این دلیل خسته‌کننده شده بود که من و زنم به جزئیات زندگیمان توجهی نداشتیم نه به این دلیل که من دیگر دوستش نداشتم. حالا می‌فهمم دیگر باید تا وقتی مرگ ما را از هم جدا کند هر روز او را در آغوش گرفته و از اتاق خوابمان بیرون بیاورم. معشوقه‌ام احساس می‌کرد که تازه از خواب بیدار شده است. یک سیلی محکم به گوشم زد و بعد در را کوبید و زیر گریه زد. از پله‌ها پایین رفتم و سوار ماشین شدم. سر راه جلوی یک مغازه گل‌فروشی ایستادم و یک سبد گل برای همسرم سفارش دادم. فروشنده پرسید که دوست دارم روی کارت چه بنویسم. لبخند زدم و نوشتم، تا وقتی مرگ ما را از هم جدا کند هر روز صبح بغلت می‌کنم و از اتاق بیروم می‌آورمت.

شب که به خانه رسیدم، با گلها دست‌هایم و لبخندی روی لبهایم پله‌ها را تند تند بالا رفتم و وقتی به خانه رسیدم دیدم همسرم روی تخت افتاده و مرده است! او ماه‌ها بود که با سرطان می‌جنگید و من اینقدر مشغول معشوقه‌ام بودم که این را نفهمیده بودم. او می‌دانست که خیلی زود خواهد مرد و می‌خواست من را از واکنش‌های منفی پسرمان بخاطر طلاق حفظ کند. حالا حداقل در نظر پسرمان من شوهری مهربان بودم.

جزئیات ریز زندگی مهمترین چیزها در روابط ما هستند. خانه، ماشین، دارایی‌ها و سرمایه مهم نیست. اینها فقط محیطی برای خوشبختی فراهم می‌آورد اما خودشان خوشبختی نمی‌آورند.

سعی کنید دوست همسرتان باشید و هر کاری از دستتان برمی‌آید برای تقویت صمیمیت بین خود انجام دهید.
با به اشتراک گذاشتن این داستان شاید بتوانید زندگی زناشویی خیلی‌ها را نجات دهید!


سه شنبه 16 خرداد 1386برچسب:عشق,love,

|
 

اس ام اس خرداد 91 سری جدید


تا چند نظر به روی مهتاب کنم / خود را به هوای دیدنت آب کنم

یک قطعه ی عکس خود برایم بفرست / تا در دل بیقرار خود ، قاب کنم


*
 * * * * * * * * * * * * * * * *

این روزها هوای مرا نداری ، خفه نمیشوی ؟ بی هوای من !


*
 * * * * * * * * * * * * * * * *

من نه سکوت میکنم نه فال عشق از برم
  / فقط به تو خیره شدم ، من از تو هم ساده ترم
تو خوب میفهمی مرا وقتی پر از بهانه ام / ببین برای ماندنت چقدر عاشقانه ام 


*
 * * * * * * * * * * * * * * * *

وقتی خداحافظی میکنیم


چــه انـرژی عـظیـمی مـی خواهـد کـنترل اولین قـطره اشک بـرای نـچکیـدن

* * * * * * * * * * * * * * * * *

باز هم از یاد تو ، شعله به پا خواسته / آتش سرخش ز نور ، قلب من آراسته
 زردی روی مرا ، نیک تماشا نما / شمع وجود من از دوری تو کاسته

*
 * * * * * * * * * * * * * * * *

دل صدچاک ما را تیغ ترحم بدرید / دل ما را به همان قیمت ارزان بخرید
دل من گرچه شکسته ، گوهری ناب شده / عشق در قلب تو آن تحفه ی نایاب شده .

*
 * * * * * * * * * * * * * * * *

با نگاهی هرس کن علف های هرز دلتنگی ام را

*
 * * * * * * * * * * * * * * * *

خواب دیدم که دلم بند تو بود / خواب من تعبیر لبخند تو بود
تو به سان گل شدی اوج شکوه / نبض من ، در ساقه آوند تو بود

*
 * * * * * * * * * * * * * * * *

وقتی تو نیستی زندگی تعطیل میشه
کاش میشد زودتر بیایی
روزای تعطیل واقعا غم انگیزن !

*
 * * * * * * * * * * * * * * * *

دیروز گذشت و پیش خود گفتم فردا در راه است ، فردا آمد و دیدم هنوز دلم چشم به راه است ، مدتی گذشت و هنوز هم در حسرت دیروزم ، چه فایده دارد وقتی روز به روز از غم عشقت میسوزم؟


*
 * * * * * * * * * * * * * * * *

مهربانی زبانی است که برای کور دیدنی ، برای کر شنیدنی و برای لال گفتنی است


*
 * * * * * * * * * * * * * * * *

ای که در دنیای من پیدا و ناپیدا شدی / چشمهای روشنم را عاشق و شیدا شدی
ای تو با رخش نگاهت بر دل من تاخته / این دل من ، رو بروی تو خودش را باخته

*
 * * * * * * * * * * * * * * * *

عشق را آب حیات میدانم / هر قطره اش را عمر جاودان میدانم
بی قطره قطره های آن ، بر خودم / مرگ را میهمان میدانم

*
 * * * * * * * * * * * * * * * *

تا چند نظر به روی مهتاب کنم / خود را به هوای دیدنت آب کنم
یک قطعه ی عکس خود برایم بفرست / تا در دل بیقرار خود ، قاب کنم

*
 * * * * * * * * * * * * * * * *

ای ثانیه ها مرا تب آلود کنید / سرتاسر خانه را پر از عود کنید
 چشمان حسود کور ، عاشق شده ام / اسفند برای دل من دود کنید

*
 * * * * * * * * * * * * * * * *

دلتنگی
از نیمه‌های شب وقتی که تیک‌تاکِ عقربه‌ها
عمق تنهاییت را به رخ می‌کشند
آغاز می‌شود


 

داستان خواندنی و غمگین “در پی خوشبختی”

داستان زیبا و غمگین "در پی خوشبختی" - www.RadsMs.com



ادامه مطلب

چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:داستان عاشقانه , داستان آموزنده , داستان ,

|
 

داستان آموزنده از شیوانا “تحمل درد عشق”

داستان آموزنده از شیوانا "تحمل درد عشق" - www.RadsMs.com



ادامه مطلب

چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:ذاستان عاشقانه , داستان پندآموز, عشق,

|
 

عشق و جنون

عشق



ادامه مطلب

چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:داستان ,عشق,داستان عاشق ,جنون,

|
 

زندگی یک سفر است

حرمت اعتبار خود را هرگز در میدان مقایسه ی خویش با دیگران مشکن که ما هر یک یگانه ایم
موجودی بی نظیر و بی تشابه
و آرمانهای خویش را به مقیاس معیارهای دیگران بنیاد مکن
تنها تو می دانی که "بهترین" در زندگانیت چگونه معنا می شود ؟
از کنار آنچه با قلب تو نزدیک است آسان مگذر
بر آن ها چنگ درانداز، آن چنان که در زندگی خویش که بی حضور آنان ، زندگی مفهوم خود را از دست می دهد
مبادا با دم زدن در هوای گذشته و نگرانی فرداهای نیامده انگشتانت فرو لغزد و آسان هدر شود
هر روز، همان روز را زندگی کن و بدین سان تمامی عمر را به کمال زیسته ای
و هرگز امید از کف مده آنگاه که چیز دیگری برای دادن در کف داری
همه چیز در همان لحظه ای به پایان می رسد که قدمهای تو باز می ایستد و هراسی به خود راه مده از پذیرفتن این حقیقت که هنوز پله ای تا کمال فاصله باشد
تنها پیوند میان ما خط نازک همین فاصله است برخیز و بی هراس خطر کن
در هر فرصتی بیاویز و هم بدین سان است که به مفهوم شجاعت دست خواهی یافت
آنگاه که بگویی دیگر نخواهمش یافت عشق را از زندگی خویش رانده ای
عشق چنان است که هر چه بیشتر ارزانی داری، سرشارتر شود و هر گاه که آن را تنگ در مشت گیری، آسان تر از کف رود پروازش ده تا که پایدار بماند
زندگی مسابقه نیست زندگی یک سفر است و تو آن مسافری باش که در هر گامش ترنم خوش لحظه ها جاریست


یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:,

|
 

خدا

   

 

به مادرم گفتم  آخر این خدا کیست؟

 

 

که هم در خانه ی ما هست و هم نیست

 

 

تو گفتی مهربان تر از خدا نیست 

 

 

دمی از بندگان خود جدا نیست 

 

 

چرا هرگز نمی آید به خوابم

 

 

چرا هرگز نمی گوید جوابم

 

 

نماز صبحگاهت را شنیدم 

 

تو را دیدم ، خدایت را ندیدم

 

 

به من آهسته مادر گفت فرزند

 

خدا را در دل خود جوی یک چند

 

 

خدا در رنگ بوی گل نهان است

 

 

بهار و باغ و گل از او نشان است

 

 

خدا در پاکی و نیکی ست فرزند

 

 

بود در روشنایی ها خداوند

 

 

به هر کاری دل خود با خدا دار

 

 

دل کس را زبی مهری میازار


یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:خدا,

|
 

آرام باش

 

آرام باش

 

آموختن آسان نیست!

 

خستگی در کمین است...

 

آزرده می شوی    

 

احساس شکست می کنی

 

شک می کنی که رها کنی و بگذری!

 

می خواهی به کناره روی و وانمود کنی که اتفاقی نیفتاده

 

اما نه....

 

تو بازنده نیستی که یک مبارزی

 

پیش از آنکه برنده باشیم باید بازنده باشیم

 

اگر پیوسته بکوشی و ایمان داشته باشی

 

در پایان پیروزی از آن توست

 

فقط       

آرام باش و خودت را باور کن...

 


یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:داستان کوتاه ,

|
 

با همه مردم شهر


به تو خیانت می کنند، تو مکن. 

 

تو را تکذیب می کنند، آرام باش. 

 

تو را می ستایند، فریب مخور.  

 

تو را نکوهش می کنند، شکوه مکن.  

 

مردم شهر از تو بد می گویند، اندوهگین مباش.  

 

همه مردم تو را نیک می خوانند، مسرور مباش.  

آنگاه از بزرگان خواهی بود . 


یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:داستان کوتاه,

|
 

اس ام اس زیبای اردیبهشت



سفری به دور دنیاست ، وقتی دستانم تا انتها ، رویت را نوازش می کنند . . .


* * * * * * * * * * * * * * * * *

سلام میکنم از روی مهربانی / سلام میکنم از روی شادمانی

سلام میکنم تا جان دارم / که خواننده این سلام را دوست دارم


* * * * * * * * * * * * * * * * *

دلی دارم ز جنس سنگ و شیشه/چنان مهرت به جانم کرده ریشه

که در شش گوشه قلبم نوشته/عزیزم،دوستت دارم همیشه!




ادامه مطلب

شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:sms عاشقانه , اس ام اس زیبا,

|
 

اس ام اس تبریک روز مادر


خوش‌آهنگ‌ترین نغمه‌های هستی نثار قلب خسته و صبورت

روزِ به اوج نشستنت مبارک . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * *

سهم من از زندگی دستان پر مهر تو شد

می ستایم من تو را تا آخر عمر همسرم

در میان اوج تنهایی تو با من مانده ای

تا تو باشی من چه غم دارم ز دنیا همسرم

روزت مبارک

* * * * * * * * * * * * * * * * *

در ثانیه‌های بودنت می‌مانم

در فصل شکست خوردنت می‌مانم

یک سال نه ده سال چه فرقی دارد

تا لحظه دل سپردنت می‌مانم و دوستت دارم . . .

 

* * * * * * * * * * * * * * * * *

آسمان آبی چشمان تو مال من است / تا زنم پر در میان آسمانت همسرم

هر زمان تا از تمام زندگی خسته شدم / عاشقم کردی به راه زندگانی همسرم

روز مبارک ، دوستت دارم

* * * * * * * * * * * * * * * * *

زنان تحصیل کرده همسران خوبی از آب در می آیند

زیرا برای این که توضیح دهند که چرا غذا شور یا بی مزه شده

واژه های  بیشتری در دست دارند !




ادامه مطلب

شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:اس ام اس روز زن , sms روز مادر, روز مادر,

|
 

اس ام اس تنهایی




چه سخت است تشییع عشق روی شانه های فراموشی، وقتی میدانی پنج شنبه ای

نیست تا رهگذری بر بی کسی فاتحه بخواند!



*  * * * * * * * * * * * * * * * *

وقتی حالت بده روحت بی پناهه / میبینی هر کاری کردی اشتباهه

وقتی به جز شب هیچ رنگی توی نگات نیست / وقتی کسی اندازه تنهاییات نیست

 



ادامه مطلب

جمعه 15 ارديبهشت 1391برچسب:اس ام اس ,sms,تنهایی,

|
 

زنجیر عشق ...

یک روز بعد از ظهر وقتی اسمیت داشت از سرکار . . .



ادامه مطلب

سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:داستان عاشقانه,

|
 

دو خط موازی

دو خط موازى زاییـده شدند.. پسرکى در کلاس درس آنها را روى کاغذ کشید. آن وقت دو ‏خط موازى چشمشــان به هم افتاد و در همان یک نگاه قلبشـان تپیـد و مهر یکدیگر را در ‏سینه جای دادند.

خط اولى گفت: ما مى توانیم زندگی خوبی داشته باشیم. و خط دومی‌‏از هیجان لـرزید. خط اولـی گفت: و خانه اى داشته باشیم در یک صفحه دنج کـاغذ‎ .‎




ادامه مطلب

سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:داستان عاشقانه,

|
 

باز هم برای تو ...

هنوز هم عاشقانه هایم را عاشقانه برای تو می‌نویسم..
هنوز هم در ازدحام این همه بی تو بودن از با تو بودن حرف می‌زنم..
هنوز هم باور دارم عشق ما جاودانه است..

 

این روزها دیگر پشت پنجره می‌نشینم و به استقبال باران می‌روم.
می‌دانم پائیز، هنوز هم شورانگیز است..
می‌دانم  یکی از همین روزها کسی که نبض زندگی من است،
کسی که جز تو نیست بازمی‌گردد..

می‌دانم تمام می‌شود و ما رها می‌شویم؛ پس بگذار بخوانم:
اولین عشق من و آخرین عشق من تویی
نرو، منو تنها نذار که سرنوشت من تویی..


سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:شعر عاشقانه,

|
 

تیرگی یک خواب

من به اندازه‌ی تقدیر توام .. که به دست روشنت دل بسته
آسمون دل گرفته با منه .. 
گریه انگار که به من پیوسته

حس خوب داشتنت همرامه .. این به من گرمی‌بودن میده
من به این دلهره عادت دارم .. این تویی داره امونم میده

تو تموم عاشقانه‌ی منی .. که به هر جهت پر از احساسی
تو با دستای قشنگت داری .. پل رویا رو برام میسازی

من بدون تو یعنی یک مرداب .. می‌رسم به تیرگی یک خواب
بگو این تاریکی‌ها با ما نیست .. در میاد از پشت ابرا مهتاب

ترانه‌سرا: سمیرا جعفری


سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:شعر ,

|
 

اس ام اس بارونی


بی تو من از نسل بارانم ، چون ابر بهارانم گریانم

بی تو من با چشم گریان ، سیل غم برد آشیانم


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

توآن باران تند بیقراری که راهی غیر باریدن نداری

نمی ماند نشانی از بدی ها اگر بر تک تک دلها بباری


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

مثل باران چشمهایت دیدنی است ٬ شهر خاموش نگاهت دیدنی است

زندگانی معنی لبخند توست ٬ خنده هایت بی نهایت دیدنی است


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 



ادامه مطلب

شنبه 26 فروردين 1391برچسب:اس ام اس بارونی, sms,

|
 

اس ام اس فاصله

 

تو تکراری ترین ” حضور ” روزگار منی

و من عجیب ؛ به آغوش تو

از آن سوی فاصله ها

خو گرفته ام . . .


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 



ادامه مطلب

شنبه 26 فروردين 1391برچسب:sms فاصله , اس ام اس فاصله,

|
 

اس ام اس مهربانی

بگذار بگویند خسیسم

من دوستت دارم هایم را الکی خرج نمیکنم جز برای مهربانی خودت


*
 * * * * * * * * * * * * * * * *

بوی مهربانی میآید

کجا ایستاده ای ؟ در مسیر باد !؟


*
 * * * * * * * * * * * * * * * *


خانه های جدول زندگیم را دستان مهربانت یک به یک پر کرد

و رمز جدول چنین بود:

دوستم بدار



ادامه مطلب

شنبه 26 فروردين 1391برچسب:اس ام اس مهربانی , sms,

|
 

زبانم در دهانم باز بسته است

نمیدانم چه میخواهم بگویم زبانم در دهانم باز بسته است در تنگ قفس باز است و افسوس که بال مرغ آوازم شکسته است نمیدانم چه میخواهم بگویم غمی در استخوانم می گدازد خیال نا شناسی آشنا رنگ گهی می سوزدم گه می نوازد پریشان سایه ای آشفته آهنگ ز مغزم می تراود گیج و گمراه چو روح خوابگردی مات و مدهوش که بی سامان به ره افتاد شبانگاه درون سینه ام دردیست خونبار که همچون گریه می گیرد گلویم غمی آشفته دردی گریه آلود نمیدانم چه میخواهم بگویم ماندنت آسان بود رفتنت آسانتر من خواستم که بمانی و تو گفتی هرگز! دل من جای دگر در تپش است!! نه توانم و نه خواهم که بمانم باتو.. دوسه لحظه با آه غرق در اندیشه ی فردای سیاه به تو من خیره شدم در شب سرد و زمستانیه چشمان سیاهت گشتم تا ببینم اثری مانده از آن آتش عشق؟ که مرا سوخت و خاکستر کرد؟! نبود!هیچ نبود..هیچ نبود... آن همه آتش و عشق زاده ی پاک خیال من بود!! راستی؟!! شیشه ی سرد دو چشمت و سکوت پاسخم را دادند: مطمئنا...راستی!! به تو گفتم حالا.. میتوانی بروی!! و قدم برداشتم... رد شدم از همه اوهام و خیالات قشنگ... (قطره اشکی آرام ریخت بر گونه ی خاک...) خواستم ؛تا بمانم بی تو... رو به فردای دگر

جمعه 25 فروردين 1391برچسب:داستان , عشق, ,

|
 

عشق

 

 

 

 

شاید!

 

                        

   شعرهمین است

 

                          که من عاشق تو باشم

   و تو

                                              با هر که می خواهی



جمعه 25 فروردين 1391برچسب:,

|
 

طعم هدیه

 

 

 

 



ادامه مطلب

چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:طعم هدیه,

|
 


به وبلاگ یه مرد عاشق خوش آمدید. امیدوارم مطالبی که میذارم ، رضایت شما دوستان رو به همراه داشته باشه .

نازترین عکسهای ایرانی

 

pc
sms
Dastan

 

حمـیـــــد رضـــا

 

مهر 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
اسفند 1390
بهمن 1390
اسفند 1389

 

عشــــــــــــــق ...
کـُجـا پـنـاه بـــرم ؟
غمگینم @@@
حکـــــایت آن درخـــت !
دلـــــــــــم شـــــــکســـــــته
آرزو دارمـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
انتخــــــــــــــــــــــــــاب
چی بگــــــــــــــــــــــم !!!
دلم برایت تنگ است !!!
خدایــــــــــــــــــــــــا !!!
دلم گرفــــــــــــــته
دلم گرفــــــــــــــــــته
یـــــــه روز میـــــــاد !!!
عاشقانه
امتحان عشق !!!!!!!
عــــــــــکس Love
متن های زیبا و عاشقانه
اس ام اس عاشقانه تیر ماه
LOVE !
اس ام اس خرداد 91 سری جدید

 


دلـم گرفتــه...دلــم عجیــب گرفتــه...خیــال خـواب نــدارم
بلکــــــــــلاو
کاش یه کم بارون بگیره
هفت شهر عشق
زیبای وحشی
آهنگفا
دنیای فناوری
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

 

mz
آندروید
اخبارتازه فناوری اطلاعات
mofid
کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
الوقلیون

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

 

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 12
بازدید دیروز : 25
بازدید هفته : 12
بازدید ماه : 105
بازدید کل : 13882
تعداد مطالب : 99
تعداد نظرات : 33
تعداد آنلاین : 1



دریافت همین آهنگ

.: Weblog Themes By www.NazTarin.Com :.


--->